سوختن
وفادار تو بودم تا نفس بود دريغا همنشينت خار و خس بود دلم را بازگردان
همين جان سوختن بس بود بس بود
تعداد بازديد : 217
تاریخ انتشار: جمعه 2 فروردين 1392 ساعت: 8:48
برچسب ها : سوختن,
وفادار تو بودم تا نفس بود دريغا همنشينت خار و خس بود دلم را بازگردان
همين جان سوختن بس بود بس بود
یارو مي گن بابات مرده . ميگه نه بابا اصلا امکان نداره . ميگن : والله
مرده... یارو مي گه تا حالا اصلا سابقه نداشته
کاش کودک بودم تا بزرگترين شيطنت زندگي ام نقاشي روي ديوار بود ،
اي کاش کودک بودم تا از ته دل مي خنديدم نه اينکه مجبور باشم همواره
تبسمي تلخ بر لب داشته باشم ، اي کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتي
و درد با يک بوسه همه چيز را فراموش مي کردم
عشق با لبخند شروع ميشود.با بوسه شکوفا ميشود.با گريه رشد
ميکند.با 110 تمام ميشود
شب بود ، شمع بود ، من بودم و غم ... شب رفت ، شمع سوخت ، من موندم و غم ...
اسمان را ستاره زيبا ميكند باغچه را گل عشق را محبت بيابان را چمن
چشم را اشك و تو را عمل كردن دماغ زيبا ميكند
دوست داشتن بهترين شکل مالکيت
و مالکيت بدترين شکل دوست داشتن است
گاهی تنها ماندن تمرین بدی نیست ، زیرا در همه حال باید منتظر بی وفایی بود . . .
باران که می بارد ، دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم ، بدون چتر ! من بغض میکنم ، آسمان گریه !
ازشیشه باش اما به همه بگو ازسنگم...
مردم این زمانه همه به دنبال شکستنند....
دوست دارم فقط یک بار هم شده عاشقانه دستانت را بگیرم
(فرشاد)
برای گفتن نامت بهانه لازم نیست . . .
کافیست زبان باز کنم
کلمات خودشان
دنبال تو می گردند ... !!!
عزیزم من خیلی وقته کارت قرمزمو گرفتم
فقط دارم آروم آروم زمینو ترک میکنم واسه وقت کشی . . .
چه "شوری" میزند دلم وقتی...
در چشم دیگران
انقدر "شیرین" میشوی !